اینکه چطور ثامنالحجج(ع) ناچار به قبول ولایتعهدی مأمون عباسی شد و در پی آن چگونه با درایت و علم الهی خود، تهدید بیسابقه دستگاه خلافت را به یک فرصت استثنایی برای گسترش معارف اهل بیت(ع) و آشنا کردن امت اسلامی با ذخایر الهی، علمی و ارزشمند آن تبدیل کرد، موضوعی است که باید هر دوستدار خاندان رسالت با آن آشنا باشد و دربارهاش اطلاعات درست و دقیقی بدست آورد.
مخمصه مأمون
دوران آغاز حکومت مأمون مصادف با حوادث پرشمار و آشوبهای گسترده در سراسر سرزمینهای اسلامی بود. او که پس از مرگ پدرش هارون، به زحمت توانست برادرش امین را از سر راه بردارد و برای رسیدن به قدرت، وی را به قتل برساند، در همان ابتدای کار با گسترش مخالفتها از دو سو روبهرو شد؛ نخست مخالفت گروهی از بنیعباس که به دلیل کنیز بودن مادر مأمون حاضر به اطاعت و پذیرش حکومت وی نبودند و دوم قیامهای علویان که تقریباً در همه مناطق مهم جهان اسلام شکل گرفته بود و حیات حاکمیت وی را به شدت تهدید میکرد. به عنوان نمونه محمد بن ابراهیم معروف به «ابنطباطبا»، قیامی را در سال 199قمری با همکاری یکی از فرماندهان ناراضی مأمون به نام سری بن منصور در عراق به راه انداخت که سبب تسلط علویان بر بخشهای گستردهای از عراق، حجاز و حتی ایران شد. هر چند که نیروهای مأمون سرانجام با خشونت فراوان این شورشها را سرکوب کردند، اما او همیشه از این اقتدار بیمناک بود و به دنبال راهی برای مهار این قدرت روزافزون میگشت. مأمون به خوبی میدانست که مرکز خلافت وی، یعنی شهر مرو در ایالت خراسان از کانونهای مهم حضور علاقهمندان به اهلبیت(ع) است و هر آن امکان دارد فرمانروایی وی در پی یک قیام گسترده به پایان کار خود برسد. از آنجا که مأمون خطر علویان را برای خود بسیار بیشتر از تحرکات خاندان عباسی میدانست، نقشه تحمیل ولایتعهدی به امام رضا(ع) را طرح کرد؛ آن حضرت را به اجبار از مدینه به مرو آورد و به قبول این امر وادار کرد.
اجبار امام(ع) به پذیرش ولایتعهدی
امام رضا(ع) از همان ابتدا با صراحت تمام ولایتعهدی را نپذیرفت و آن را امری تحمیلی و اجباری از سوی مأمون دانست. آن حضرت در مدینه از اهل بیت خود خواست تا هنگام عزیمتش به مرو، در فراق وی گریه کنند، گویی که بازگشتی برای ایشان متصور نیست. با این حال مسئله تهدید مأمون در به شهادت رساندن امام رضا(ع) و قتلعام شیعیان نیز مقولهای جدی بود که امام رضا(ع) نمیتوانست از توجه به آن صرف نظر کند. شیخ صدوق در «عیون اخبارالرضا» روایتی از آن حضرت نقل میکند که فرموده است: «قد علمالله کراهتی لذلک فلَما خُیرت بین قبول ذلک و بین القتل، اخترت القبولَ علَی القتل»؛ خدا میداند که از قبول این امر کراهت داشتم، ولی در وضعیتی قرار گرفتم که میان قبول ولایتعهدی و قتل، یکی را باید اختیار کنم؛ پذیرش ولایتعهدی را بر قتل ترجیح دادم. امام(ع) موضوع کراهت خودش از این امر را حتی در جلسه اعلام ولایتعهدی در مرو نیز پنهان نکرد و خطاب به مأمون فرمود: «ان کانت هذه الخلافه لک والله جعلها لک، فلایجوز أن تخلع لباساً اَلبسکالله و تجعله لغیرک و ان کانت الخلافه لیست لک فلا یجوز لک اَن تجعل لی ما لیس لک»؛ اگر این خلافت از آن تو بوده و خدا آن را برای تو قرار داده است، پس جایز نیست لباسی را که خدا به تو پوشانده از خود خلع کنی و در اختیار دیگری قرار دهی و اگر از آنِ تو نیست، جایز نیست آنچه مال تو نیست به من واگذار نمایی.
فرصتسازیهای ثامنالحجج(ع)
تبدیل این تهدید بسیار جدی که میتوانست به مقبولیت جریان تشیع در میان امت اسلامی ضربهای کاری وارد کند، به یک فرصت طلایی برای پیشرفت جریان حق با تمهیدات و سیاستگذاریهای امام رضا(ع) ممکن شد. آن حضرت با علم الهی خود، طرح و برنامههای مأمون را از همان ابتدای کار، محکوم به شکست کرد. پذیرش ولایتعهدی از سوی امام(ع) به دلایلی که خواهیم گفت، نه تنها اهداف شوم مأمون را محقق نکرد، بلکه او را با چالشی عجیب و بحرانی فوقالعاده روبهرو ساخت.
نخست: چنان که مشهور است و میدانیم امام برای ولایتعهدی شرطی قائل شدند که مأمون ناگزیر از پذیرش آن بود؛ اینکه در سیاست و عزل و نصبها هیچ دخالتی نداشته باشد و البته این موضوع همراه با خبر اعلام ولایتعهدی آن حضرت در جامعه منتشر شد.
دوم: ثامنالحجج(ع) با پذیرش ولایتعهدی هر چند به صورت تحمیلی، فضا را برای فعالیت شیعیان گسترده کرد. اقرار به حق ائمه شیعه برای رهبری جامعه از سوی یکی از خلفای عباسی، هر چند با هدف فریب مردم، نخستین بار بود که اتفاق میافتاد و این مسئله میتوانست شرایط را از هر نظر برای ورود به مباحث بنیانیتر و ارائه اطلاعات درست، دقیق و بیپرده به مسلمانان فراهم کند.
سوم: امام رضا(ع) با بهرهگیری از فرصت ولایتعهدی توانست برای نخستین بار پس از دوران امامت امیرمؤمنان(ع) و امام حسن مجتبی(ع)، چهره واقعی اسلام اصیل را در قالب یک شخصیت دخیل در حاکمیت، پیش روی جامعه قرار دهد و این ضربه مهلکی برای عباسیان بود؛ به طوری که به اقرار برخی مورخان به حیات سیاسی و نفوذ آنها دستکم در شرق ایران خاتمه داد. روایت مشهور اقامه نماز عید فطر، نمونهای برجسته در این زمینه است. امام(ع) که ابتدا به دلیل شرط قبول ولایتعهدی حاضر به پذیرش اقامه نماز عید نبود، در پی اصرار فراوان مأمون آن را پذیرفت، اما اعلام کرد به شیوه رسول خدا(ص) آن را اقامه خواهد کرد. حرکت آن حضرت با پای برهنه و لباس سفید ساده به سوی محل اقامه نماز، چهره غیراسلامی دستگاه خلافت را برای همه عیان کرد. آن قدر که فضل بن سهل سراسیمه نزد مأمون رفت و به وی گفت: «اگر رضا(ع) بدین صورت به مصلا برسد، مردم شیفته او میشوند. بهتر است که از او بخواهی برگردد. سپس مأمون فردی را مأمور کرد و از امام خواست برگردد».
چهارم: پذیرش ولایتعهدی فرصتی برای مناظرات علمی فراهم کرد؛ فرصتی که تا پیش از آن به ویژه در عرصه مناظره با پیروان دیگر ادیان کمتر وجود داشت. از آنجا که مردم ناظر بر این مناظرات بودند؛ پیروزیهای پیاپی امام رضا(ع) موجب ارتقای جایگاه مکتب اهلبیت(ع) در جامعه میشد.
نظر شما